وقتی سخن از اصول مدیریت فرهنگی در میان است، مقصود قواعد و معیارهایی است که در فرآیند مدیریت فرهنگی باید آنها را مراعات کرد، و به هیچ وجه، امکان نادیده انگاشتن و تخطی از آنها وجود ندارد. این اصول، تضمین کننده ی نتیجه بخش بودن فرآیند مدیریت فرهنگی است. البته اصول، اموری استکشافی است که با توجه به مبادی و مبانی و بالحاظ اهداف باید استخراج گردد،که در این مختصر، مقام و امکان استخراج و تبیین همه ی آن اصول نیست. از این رو به ذکر برخی از اصول مهم بسنده می شود. اما پیش از بیان اصول مورد نظر، ارائه توضیح بیشتری از «اصل» ضرورت دارد.اصل، در لغت و اصطلاح معانی گوناگونی دارد که از جمله آنها می توان به: بن و اساس یک شیء، امر عینی و محصل در خارج (درمقابل امر اعتباری و ذهنی)، حقیقت یک شیء و... اشاره کرد. اما آنچه از کاربرد این واژه در این بحث مطمح نظر است، یک دستورالعمل، قاعده و معیار کلی است که ناظر به فرآیند مدیریت تربیتی و فرهنگی است که همواره باید حاکم بر همه اعمال، فعالیت ها و روش های فرهنگی باشد تا بتوان به ثمربخشی و نتیجه بخش بودن این فرآیند، دل خوش کرد. این اصول، خاصِّ یک زمان نیست، بلکه در هر زمانی اعتبار دارد. همچنین این اصول تنها به یک جامعه و مکان خاص، اختصاص ندارد، بلکه هر کس در هر زمان و در هر مکان و با هر نوع ملیت و قومیتی که در کار مدیریت فرهنگی باشد، باید این اصول را مراعات کند.
اصل 1: زمان شناسی و بهره گیری از زمان
در مدیریت فرهنگی، «زمان» از جهات گوناگونی حایز اهمیت است؛ یک جهت که جهت عام در هر نوع فعالیت و مدیریتی است، «ارزش زمان» است که در غالب فعالیت های مدیریتی ما، توجه چندانی به آن نمی شود؛ بلکه اساساً ارزش فرصت و زمان را هنگامی درک می کنیم که بدانیم در آن مقطع زمانی چه کارهایی را می توانستیم انجام دهیم و انجام ندادیم و به اصطلاح وقت کشی کرده ایم. از آن جا که ما برای زمان هزینه ای نمی پردازیم، از ارزش آن هم غافلیم. امروزه در دنیای مدرن، «زمان» یکی از مهم ترین سرمایه ها برای دولت ها، مدیریت ها و سازمان ها به حساب می آید و بهره گیری صحیح از زمان است که موفقیت یا شکست را رقم می زند. «سازمان دهی صحیح زمان، بی تردید یکی از نخستین بندهای هر دستورالعمل برای موفقیت است. دشوارترین وظیفه در میان گروه ها، همیشه سازماندهی و مدیریت زمان و تنظیم وقت توسط افراد گروه بوده است» (1).جهت دیگر اهتمام به مسئله ی زمان که خاص مدیریت فرنگی و تربیتی است، آن است که از یک منظر، همواره سه زمان ما را احاطه کرده است: گذشته، حال و آینده. مواجهه با هر یک از سه مقطع یاد شده، با دیگری متفاوت است. از آن جا که زمان، ظرفی برای فعالیت های آدمی است، مدیر فرهنگی باید نسبت به هر یک از سه زمان حال، گذشته و آینده، برنامه و ایده مشخصی داشته باشد. نظر به نوع آنچه آدمیان در این فر صت ها انجام می دهند، رویکرد ما به هر یک از زمان های یاد شده نیز متفاوت است.گذشته ی هرجامعه ای سرشار از وقایع و حوادث شیرین یا تلخ است. چشم فرو بستن نسبت به این وقایع، در واقع، نادیده انگاشتن برخی مواریث فرهنگی است.یک مدیر فرهنگی باید همواره فهرستی از وقایع گذشته را پیش روی خود داشته باشد؛ وقایعی که تأثیرات شگرفی بر حیات گذشته جامعه و فرهنگ آن داشته است. وقایع شیرین را باید زنده نگاه داشت تا نه تنها از خاطره ها محو نگردد، بلکه از میراث کهن پاسداری شده و مایه تقویت روحیه و آمادگی فرد برای حال و آینده باشد.وقایع و حوادث اسفناک و تلخ گذشته نیز باید در خاطره ها زنده ماند تا از آن عبرت گرفته شده، دیگر تکرار نگردد. اگر به گذشته این مرز و بوم بنگریم. روزهایی مانند بیست و دوم بهمن، دوازده فروردین، سوم خرداد و... داریم که هر یک با حادثه و واقعه ای خوش و دلنشین قرین است و منشأ اثرات و برکات فراوان در حیات این ملت بوده است. در نقطه مقابل روزهایی مانند 28 مرداد، هفتم تیر و... نیز داریم که از روزهای تلخ برای ملت ما بوده است. در تاریخ اسلام نیز وقایع دلنشین و جذاب و یا تأسف انگیز و ملامت بار بسیار است. این وقایع در فرهنگ ما وجود دارد و نباید آن را از یاد برد.پاسداشت ایام خاص گذشته از حیث دیگری نیز حایز اهمیت است و آن این که مبادا در مورد ماهیت و علل و عوامل آن و تحلیل هایی که در این خصوص وجود دارد، تحریفی صورت گیرد (2). علاوه بر این مشخص ساختن هر چه بیشتر و بهتر ایام گذشته، آشنایی با فرهنگ ملی را آسان تر می کند.بعد دیگر زمان، حال است. منظور از زمان حال، وضعیت و فرصتی است که هم اکنون در اختیار ما است و البته همراه با تحولات و اوضاع و احوال ویژه ای است. شناخت این وضعیت، وظایفی را برای مدیر فرهنگی رقم می زند که متفاوت از اقتضائات زمان گذشته است. مهم ترین مسئله از این حیث، بهره گیری از لحظه های زمان موجود و استفاده از آن در مسیر اهداف فرهنگی و تربیتی است. همچنان که برای فرد «عمل شایسته» یک وظیفه است، برای مدیر فرهنگی نیز تدارک فعالیت ها و برنامه های مفید یک اصل اساسی به شمار می آید.همچنان که پیش از این گفته شد، فرهنگ در تار و پود زندگی در هم تنیده است؛ بنابراین باید کوشید تا زمان موجود نیز به گونه ای سامان یابد که از لحظه لحظه آن برای ترویج و تثبیت فرهنگ استفاده گردد.
«زمان آینده» سومین جنبه ی زمان شناسی است. از این حیث، دوراندیشی و آینده نگری برای مدیر فرهنگی ضروری است. یک مدیر فرهنگی باید تحولات و اوضاعِ پیش روی را به خوبی پیش بینی نماید و آمادگی مواجهه و رویارویی منطقی و صحیح با آنها را داشته باشد. افزون بر این، زمان ظرف تحقق اهدافِ مدیریت فرهنگی است که البته باید با تنظیم زمان بندی اهداف در انتظار آن است.شناخت زمان حال و آینده از این حیث مهم است که استعداد و آمادگی را برای مدیریت فرهنگی به ارمغان می آورد. امام علی علیه السلام می فرماید:
«من عرف الایام لم یغفل عن الاستعداد (3)؛ آن کسی که زمان را می شناسد، از آمادگی و استعداد لازم برای بهره گیری و مواجهه با آن غافل نمی ماند».امام صادق علیه السلام نیز از جمله فواید زمان شناسی را این می داند که اشتباهات و شبه ها و لوابس فرد را فرا نمی گیرد و راه خروج از آنها را تدارک می بیند:
«العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس (4)؛ آن کس که زمان خویش را می شناسد و به مقتضیات آن وقوف دارد، هدف هجوم اشتباهات وقایع نمی شود».در حقیقت ثمره ی مهم زمان شناسی «بصیرت» است که تأیید خود را بر رفتارهای دیگر مدیر می گذارد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از جمله ویژگی های انسان عاقل را بصیرت به زمان و احوال آن می داند:« علی العاقل أن یکون بصیراً بزمانه مقبلاً علی شأنه حافظاً للسانه (5)».بصیرت به زمان، به معنای درک صحیح مقتضیات و موانع حال و آینده است.آن کس که به زمان بصیرت دارد و نیازها و ویژگی های ضروری زمان حال را می شناسد و بین نیازها و اقتضائات زودگذر و لحظه ای و نیازها و ضرورت های دائمی تفاوت می نهد، هرگز دچار جمود و تحجر نمی شود و می داند که چگونه باید با وضعیت ها و مسائل گوناگون مواجه شود.در این جا مناسب است یک نمونه از بهره برداری از زمان و تنظیم رفتارهای فرهنگی با آن را از سیره معصومین علیهم السلام بیان نماییم. فردی از اصحاب امام صادق علیه السلام که نوع لباس و پوشش آن حضرت را متفاوت با لباس پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و دیگر ائمه ی قبل از آن حضرت می دید، زبان به اعتراض گشود که والله ما لبس رسول الله مثل هذا اللباس و لا علیّ و لا احد من آبائک؛ به خدا قسم نه پیامبر گرامی اسلام و نه حضرت علی علیه السلام و نه هیچ یک از پدران تو، چنین لباسی نمی پوشیدند، حضرت در پاسخ می فرمایند:کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی زمان قتر مقتر و کان یأخذ لقتره و اقتداره و ان الدنیا بعد ذلک ارخت عزالیها فاحق اهلها بها ابرارها ثم تلا: (قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق) و نحن احقُّ من اخذ منها ما اعطاه الله؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در زمان تنگدستی و فقر مسلمانان زندگی می کردند و مراعات آن تنگدستی ها را می نمودند؛ در حالی که دنیا بعد از آن درهای نعمت را گشود و شایسته ترین افراد برای استفاده از نعمات دنیا، نیکوکاران هستند.سپس این آیه را تلاوت نمود: «بگو چه کسی زینت های الهی را که خداوند برای بندگان خود آفریده و روزی های پاکیزه را حرام کرده است». (اعراف، آیه ی 32) سپس فرمود: «ما شایسته ترین افرادی هستیم که از نعمت های الهی استفاده می کنیم» (6).از جمله موارد استفاده از زمان، بحث نامگذاری روزها با فعالیت های ویژه و مهم است تا از این رهگذر ارزش های ویژه، بیشتر پاس داشته شوند و توجه به نوعی از فعالیت ها و امور -که می توانست در غیر این صورت نادیده انگاشته شود- در اذهان عمومی و اجتماع، بیشتر جلوه گر شود. شورای عالی انقلاب فرهنگی در مصوبه 1372/6/30 خود در مورد آیین نامه نامگذاری روزهای خاص آورده است:ماده 1: هدف از نامگذاری روزها و هفته های خاص، بزرگداشت ارزش ها و شناسایی پیوندهای دینی، ملی، فرهنگی، علمی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی در جامعه است که منجر به نوعی همکاری عمومی می شود.
اصل 2: دین محوری
در بحث از عناصر فرهنگ، درباره ی رابطه ی دین و فرهنگ به اجمال توضیح دادیم و گفتیم که دین، هر چند می تواند یک عنصر فرهنگی لحاظ شود، اما این عنصر با سایر عناصر تفاوت جوهری و اساسی دارد؛ به گونه ای که در جوامع اسلامی اساساً تار و پود فرهنگ را باید با معیارها و ارزش های دینی همسان و هماهنگ کرد. معنای این سخن نقش محوری دین در فرهنگ است و مدیریت فر هنگی باید با این ضابط، فعالیت ها و برنامه های خود را تنظیم نماید. درست است که فرهنگ موجود در یک جامعه ممکن است با معیارها و ضوابط اسلامی همخوانی نداشته باشد، اما مدیریت فرهنگی هیچ گاه به فرهنگ موجود در یک جامعه به عنوان مبدأ و مقصد نمی نگرد، بلکه سمت و سوی فعالیت ها و برنامه ها باید متوجه «فرهنگ ایده آل» باشد. در این صورت هر چند به یک باره با عناصر فرهنگی مغایر با ارزش ها و آرمان های موجود در یک اجتماع برخورد نمی شود، ولی کوشش بر آن است که در گذر زمان و با محوریت دین، جهت گیری دینی به فرهنگ و عناصر آن داده شود. امور فرهنگی اموری نیست که به یک باره و در مدت زمانی کوتاه بتوان آن را محو کرد و زدود. این امر مستلزم برنامه ریزی و زمان بندی و تدریج است. آنچه مهم است، این است که هم ارزشیابی عناصر فرهنگی و هم اتخاذ نوع مکانیزم ها و شیوه های مواجهه با آن، با معیارهای دینی انجام گیرد. آنچه در این میان مهم است، فهم صحیح از دین است. یک مدیر فرهنگی، باید قرائت صحیح و درستی از دین داشته باشد تا بتواند در نقد و تحلیل پدیده ها و عناصر فرهنگی به خوبی و درستی عمل نماید. از این رو، از جمله آموزش های لازم و ضروری برای مدیران فرهنگی، معارف دینی است، که البته باید همراه نوعی آموزش های کاربردی در نقد و تحلیل پدیده ها و عناصر فرهنگی از منظر دینی باشد. از منظر کلی باید انطباق و ارزیابی سیاست ها و برنامه های کلان فرهنگی که به مدیریت های فرهنگی زیر دست ابلاغ می شود، با معیارهای دینی، در سطح کلان حکومت انجام گیرد؛ زیرا بسیاری از خرده مدیریت های فرهنگی، توان و استعداد لازم را برای تحقق این مهم ندارند.به هر حال، اگر دین محوری، اصل و قاعده ی مدیریت فرهنگی قرار نگیرد، از یک سو سبب می شود که فرهنگ یک جامعه سمت و سوی زوال و ابتذال در پیش گیرد، و از سوی دیگر، این به نابودی یکی از مهم ترین بخش های فرهنگ که همان دین باشد، منجر خواهد شد. در نقطه مقابل، دین محوری همراه تفسیرها و قرائت های ناصواب از دین و تطبیق نادرست عناصر و پدیده های فرهنگی با دین نیز نتیجه ای جز آنچه گفته شد، نخواهد داشت. نمونه ی عینی این دو جریان را که ناشی از عدم توجه دقیق به مفاد اصل دین محوری است، می توان در گذشته و اکنون جوامع و به ویژه جوامع اسلامی ملاحظه کرد.دین محوری، افزون بر کارکردهای یاد شده، آمادگی لازم را برای مدیران فرهنگی در مواجهه منطقی با پدیده انتقال و تبادل فرهنگی فراهم می آورد. با این معیار، هیچ گاه مدیر فرهنگی به نفی یا اثبات فرهنگ های دیگر برنمی خیزد، بلکه آنها را در این قالب، مورد ارزیابی قرار می دهد. از این رو، پشتکار و دقت عمل، نظم و انضباط، اهتمام به بهداشت و سلامت جسمی، رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی، توجه به کیفیت کالا و... که امروزه در فرهنگ های دیگر قوت بیشتری نسبت به فرهنگ رایج در جامعه ما دارد، تأیید می شود و فرهنگی نشدن این گونه امور در جامعه ی اسلامی جای تأسف دارد. ولی از سوی دیگر، نمودها و مظاهر منفی موجود در فرهنگ های بیگانه، نظیر همجنس بازی، بی حیایی و عدم عفاف، لا ابالی گری و... نیز مورد تأیید قرار نمی گیرد.علامه محمد تقی جعفری در این باره می نویسد: «هر پدیده و فعالیت فرهنگی که با ارزش های متعالی انسانی، مانند اخلاقیات و مذهب ناسازگار باشد، فرهنگ اسلامی آن را نمی پذیرد؛ زیرا هر پدیده و فعالیتی که به نام فرهنگ در جامعه بروز کند و مخالف حیثیت و شرافت و شخصیت کمال طلب انسانی باشد، اگر چه در جذاب ترین صورت عرضه شود، فرهنگ اسلامی با آن مخالفت نموده و از عرضه و ترویج آن جلوگیری می نماید.» (7)
اصل 3: انسان مداری
انسانی بودن از جمله ویژگی های فرهنگ است. مدیریت فرهنگی و تربیتی نیز به همین اعتبار، مدیریت انسانی است؛ البته مدیریت های انسانی -در انسانی بودن خود یعنی در میزان و نوع ارتباط با انسان ها و امور انسانی- شدت و ضعف دارند.گسترده ترین، عمیق ترین و شدیدترین نوع مدیریت انسانی، مدیریت فرهنگی است؛ زیرا هم گستره ی آن محدود به یک قشر از انسان ها مثلاً نوجوانان و جوانان نمی شود، بلکه میان سالان و پیران از زن و مرد با هر قومیتی را پوشش می دهد، و هم به انسان بما هو انسان و بالحاظ همه جوانب و ابعاد آن توجه جدی دارد، نه این که وجه خود را تنها به یک بعد و ساحت انسانی محدود نماید. اصل انسان مداری در مدیریت فرهنگی ناظر به معنای یاد شده است. سر و کار مدیریت فرهنگی با عموم اقشار اجتماعی است و حتی اگر به ظاهر یک قشر خاص در معرض برنامه های مستقیم آن باشد، به طور غیرمستقیم و چه بسا اساسی تر، سایر اقشار نیز در دیدرس و دامنه ی برنامه ها و فعالیت های او قرار دارند. به همین جهت در مدیریت های فرهنگی مدارس و مساجد و فرهنگ سراها، اثر برنامه هایی که برای نوجوانان طراحی می شود، هیچ گاه به خود نوجوان محدود نمی شود، بلکه خانواده آنان را نیز متأثر می سازد؛ همچنان که برای تأثیرپذیری و شرکت فعال نوجوانان در این گونه فعالیت ها و برنامه ها، هماهنگی و همراهی خانواده ها نقش بسیار مؤثری ایفا می کند.وجه دیگر انسان مداری در مدیریت فرهنگی، شناخت ابعاد انسانی و ساحت های اوست. مدیر فرهنگی باید اطلاع درست و دقیق و کافی از ماهیت انسان و ابعاد و نیازهای انسانی او داشته باشد. برنامه های عبادی -به معنای اخص- برنامه های اجتماعی، برنامه های ورزشی، نقاشی و استفاده از زیبایی های طبیعت، برنامه های تفریحی و... هماره باید در دستور کار مدیران قرار گیرد. برنامه هایی که در جهت تقویت ابعاد جسمی، زیبایی طلبی و جمال خواهی و... است؛ گاه نادیده انگاشته می شود و بیشتر بر برنامه های عبادی به معنای اخص تکیه می کنند و دقیقاً یکی از علل ناکارآمدی و افت تأثیر عملکرد مدیریت های فرهنگی و تربیتی ما همین مسئله است؛ در حالی که مقتضای روایات و متون اسلامی توجه جامع و همه جانبه به انسان حتی در برنامه های فردی است.وجه دیگر انسان مداری در مدیریت فرهنگی، شناخت مبانی و ساز و کار تأثیرگذاری بر انسان و به اصطلاح دقیق هدایت انسان است. ضرورت شناخت مبانی و مبادی رفتارهای انسانی و کیفیت سمت و سو دادن به فعالیت های انسانی، برخاسته از همین اصل انسان مداری است، تا کیفیت و چگونگی نحوه شکل گیری باورها، احساسات و عواطف و افعال و رفتارهای انسانی را ندانیم و از چند و چون آن آگاه نباشیم، هرگز در دستیابی به اهداف مدیریت فرهنگی موفق نخواهیم بود. دقیقاً از همین منظر است که ماهیت برخی از فعالیت ها و برنامه های تربیتی و فرهنگی بیشتر شباهت به مدیریت های صنعتی و بازرگانی دارد و از این جهت به شکست و ناکامی می انجامد. در این جا، به لحاظ اهمیت این وجه از انسان مداری، یکی دو نمونه از متون اسلامی را بیان می داریم. نمونه اول، کاربرد رفق و مدارا و ملاطفت و ملایمت در فعالیت ها و روش های مدیریت فرهنگی است. این امر آن قدر حایز اهمیت است که خداوند متعال در قرآن کریم، پیامبر خویش را فرمان می دهد که برای هدایت انسان ها باید از این اصل به حد کمال بهره جوید و در مقام تعلیل، به یک مبنای انسان شناختی اشاره می کند و آن این که انسان ها، در مقابل درشتی و خشونت، سرسختی و لجاجت در پیش می گیرند. خداوند متعال می فرماید: (فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظاً غلیظ القلب لانفظوا من حولک(8)). به برکت رحمت الهی در برابر ایشان نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می شدند.نمونه ی دوم توجه به مبادی رفتارهای انسانی این است که از نظر متون اسلامی با فرض ارضای نیازهای مادی و اولیه و جسمی انسان هاست که می توان انتظار رفتارهای متعالی برخاسته از میل و رضایت مخاطب را داشت و در چنین صورتی است که این گونه رفتارها تأثیرگذاری لازم خود را خواهند داشت. شاید وجه این که در متون اسلامی انجام فرایض به هنگام احساس گرسنگی، ادرار شدید و خستگی... (عدم وجود حالت جسمی و بدنی مناسب) منع شده است، همین نکته باشد. حال می توان دریافت که برنامه های فرهنگی برخی مدارس که مثلاً در اوج سرمای زمستان، آن هم بدون همراه کردن جذابیت های لازم، صورت می گیرد، چه اندازه مفید و مؤثر است. همچنین است ناکامی مدیریت فرهنگی برخی از مساجد و هیأت های مذهبی که گاه جلسات مذهبی را طولانی کرده، همه را به زحمت می اندازد. وجه دیگر انسان مداری در مدیریت فرهنگی، توجه به ابعاد، ریشه ها و عوامل روابط و ارتباطات انسانی است. مدیریت فرهنگی جدا از آن که با انسان ها ارتباط دارد، شدیداً در جهت فرهنگی کردن روابط انسانی گام بر می دارد و این مستلزم شناخت دقیق و کافی از ماهیت روابط انسانی است.بدیهی است وقتی سخن از انسان مداری در میان است، مقصود انسان های معمولی و عادی است، نه انسان های استثنایی. نمی توان برنامه های فرهنگی را بر مبنای انسان های متعالی، یا در نقطه مقابل، انسان های دانی و پست تنظیم کرد. گرچه سمت و سوی فعالیت ها و برنامه های تربیتی باید در جهت دستیابی به انسان هایی از هر جهت کامل و عالی باشد، ولی همواره فعالیت های تربیتی و فرهنگی بر مبنای انسان های عادی و معمولی- که اکثر انسان ها را پوشش می دهد- می باشد.
پی نوشت :
1. مدیریت و رهبری در تشکل های اسلامی، ص 225.
2. بدیهی است که این مهم در صورتی محقق می شود که فعالیت های فرهنگی به فعالیت های صوری و شکلی، مختص و منحصر نگردد و فقط جشن و چراغانی یا سوگواری و عزاداری نباشد، بلکه این امور همراه با بیان دقیق آن حوادث و تحلیل آنها باشد.
3. فروع کافی، ج 8، ص23.
4. تحف العقول، ص356 به نقل از میزان الحکمه، ج2، ص1158.
5. خصال صدوق، ص525.
6. کافی، ج 6، ص442.
7. جعفری، محمد تقی، فرهنگ پیرو فرهنگ پیشرو، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1373، ص74.
8. سوره آل عمران، آیه 159.
منبع:کتاب مدیریت فرهنگی